گفتگوهای ویژه
اردویی برای ساخته شدن جوانها
سردار پاسدار مجید خراسانی، رئیس سازمان بسیج سازندگی یکی از ارکان مدیریت و راهبری اردوهای جهادی در کشور است. در گفتوگو با او، از زمینههای تشکیل بسیج سازندگی آغاز کردیم. بعد به آسیبها و نقدهای حرکت جهادی پرداختیم و در پایان به چند خاطرهی راهگشا از ارتباط این موضوع با رهبر انقلاب رسیدیم.
به نظر شما چه شد که رهبر انقلاب دستور تشکیل بسیج سازندگی را دادند؟
یکی از دستاوردهای انقلاب اسلامی، احیای فرهنگ جهادی بود. توسعهی این فرهنگ انقلابی در همهی زوایای زندگی میتواند یک روش و یک راهبرد اصلی باشد. تشکیل «جهاد سازندگی» در ابتدای انقلاب فرصتی را از نظر ساختاری و از نظر روش مدیریتی ایجاد کرد تا صدها سال عقبماندگی قبل از انقلاب را با روشهای میانبر و ابتکاری جبران کند. جهاد سازندگی تشکیل شد و از همان ابتدای تأسیس، تجربهی بسیار موفقی در بازسازی روستاها و در دفاع مقدس به یادگار گذاشت. این امر -با نگاه خوشبینانه- به دلیل کارشناسی غلط و -با نگاه بدبینانه- به دلیل تعمدی که دشمنان داخلی یا نفوذیهای دشمن در بدنهی انقلاب داشتند، ابتدا از طریق تبدیل به وزارت جهاد سازندگی، از قالب جهاد خارج شد. در ادامه هم با ادغام آن بنا داشتند این دستاورد به دست فراموشی سپرده شود.
رهبر انقلاب در اردیبهشت سال ۷۹ با تدبیری بسیار آیندهنگرانه، دو ماه قبل از اینکه این جهاد سازندگی منحل شود، با فراخوانی وزیر جهاد سازندگی وقت -جناب مهندس سعیدیکیا- و فرمانده نیروی مقاومت بسیج وقت -جناب سردار حجازی- دستور راهاندازی مجموعهای به نام «بسیج سازندگی» را دادند و الان تقریباً ۱۲ سال از تشکیل بسیج سازندگی گذشته است. بسیج سازندگی در اصل به عنوان جایگزین جهاد سازندگی ابتدای انقلاب تأسیس شد. علت اصلی تأسیس بسیج سازندگی را میتوان در یک کلام «تدبیر رهبر انقلاب به عنوان تحول ساختاری و ایجاد یک نگاه جدید متناسب با نسل جدید انقلاب» دانست. راهاندازی و طرح بسیج سازندگی توسط رهبر انقلاب با انحلال آن وزارت و همزمانی این دو رویداد و فرمایشهای رهبری در یک دههی اخیر، این ادعا را کاملاً ثابت میکند.
مهمترین دستور رهبر انقلاب برای بسیج سازندگی چه بوده است؟
ایشان در نامهای خطاب به رئیسجمهور وقت در سال ۷۹ ابلاغ فرموده بودند که بناست طرحی به نام «بسیج سازندگی» در کشور شروع شود و انتظار میرود که دولت در پشتیبانی مسائل مالی با آن همکاری کند و مدیریت بهکارگیری جوانها و ادارهی طرح به عهدهی بسیج سازندگی باشد.
نکتهی بعدی سخنان ایشان در نشستی بود که با آقای سعیدیکیا و سردار حجازی داشتند. ایشان در این دیدار سه انتظار خود از بسیج سازندگی را بیان فرمودند. این سه انتظار عبارت بودند از: ۱. برنامهریزی و ساماندهی حضور جوانان برای مشارکت در سازندگی کشور. ۲. حضور و فعالیت جوانان جهادی متناسب با توانایی و استعدادشان در عرصههایی که میتوانند برای انقلاب و کشور مثمرِ ثمر باشند. مثلاً در حوزههای سلامت، اشتغال، ورزش یا در حوزههای علمی و فنی و عمرانی. بنابراین از فرمایش رهبر معظم انقلاب متوجه شدیم که سازندگی را محدود به کار عمرانی نمیدانند، بلکه آن را یک بستهی کاملی میدانند که جوان بتواند در این بستر، کشور خودش را بسازد. البته ایشان حضور در این بخش را محدود نکردند به اینکه فرد جهادی حتماً جوان باشد. ۳. کمک به ایجاد شغل و اشتغال در کشور. این سه دستورالعملی بود که حضرت آقا فرمودند و امروز در راهبردهای بسیج سازندگی، این سه محور اصلی وجود دارد.
آیا برای شرکت در این اردوها حتماً باید عضو بسیج بود؟
دو نکتهی مهم وجود دارد: اول اینکه رهبری در پیام تشکیل بسیج سازندگی نفرمودند که بسیجیها بیایند کشور را بسازند! آقا فرمودند آحاد جوانان عزیز ما در کشور! حتی نفرمودند که فقط پسران. بنابراین ما امروز مخاطبمان فقط بسیجیان نیستند. امروز مخاطب بسیج سازندگی، همهی جوانانیاند که علاقهمند به آبادانی کشور هستند. دوم اینکه ما سازندگی را محدود به یک نوع فعالیت عمرانی نکردیم. بسیاری از افراد که امروزه دارای تحصیلات دانشگاهی بالاتر از سطح کارشناسی هستند، علاقه دارند که در دورترین نقاط محروم کشور خدمت کنند. اینطور نیست که احساس کنند چون رشتهی عمران نخواندهاند، پس نمیتوانند در حوزهی سازندگی وارد شوند. آنها میتوانند در رشتههای الکترونیک، بهداشت، سلامت، کشاورزی و برای کمک به تقویت تحصیلات دانشآموزان در روستاها مشغول به خدمترسانی شوند. در حال حاضر تعریف سازندگی به حدود بیش از ۲۰۰ نوع فعالیت در ۹ عرصهی ملی رسیده است.
به نظر شما چه آسیبها و تهدیدهایی یک عنصر جهادی را تهدید میکند؟
اگر شاخصهای یک حرکت جهادی و البته یک عنصر جهادی را داشته باشیم، وقتی از این شاخصها عدول کنیم، میتوان گفت مواجه با تهدیدهایی میشویم. مثلاً اخلاص در عمل، سادهزیستی، قناعت، ترجیحدادن دیگری بر خود، جلب رضایت خدا، رعایت تقوا، رعایت شاخصهای بیرنگی در عمل و بیریا بودن از جمله شاخصهای یک عنصر جهادی است که عدول از اینها تهدیدکنندهی عناصر جهادی است.
اما بهصورت مصداقی آسیبهایی که امروز میتوان برای یک عنصر جهادی متصور شد، یکی «گروهگرایی» است که از آسیبهای جدی است؛ اینکه من بگویم گروه من! این درست است که ما باید گروهی کار کنیم و خدا دوست دارد که ما با جماعت باشیم، اما «گروهگرایی» یا «نتیجهگرایی» یکی از آسیبهایی است که ممکن است حرکت جهادی را مورد تهدید قرار دهد. من به استناد فرمایشهای رهبری عرض میکنم. در ملاقاتی که خانوادهی مرحوم والی -به عنوان یک جهادگر واقعاً برجسته- با ایشان داشتند، آقا فرمودند: «مرحوم والی امتیازش این بود که بدون تابلو کار کرد.» یکی از تهدیدها این است که ما علاقه داشته باشیم تابلوی خودمان را علم کنیم! در حرکتهای جهادی این میتواند آسیب باشد. امروز ارتباطات بهقدری پیشرفته است که همه میتوانند خود را معرفی کنند. بنابراین اگر خدای ناکرده این کار از حد عرف خود خارج شود، میتواند مصداق خودنمایی باشد.
یکی دیگر از آسیبها «نداشتن برنامههای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت» است. همچنین «سطحینگری» یکی دیگر از آسیبهای متوجه عناصر جهادی است؛ یعنی ترجیحدادن کارهای سطحی به کارهای عمقی و کیفی. یکی دیگر از تهدیدها «سستی در اراده» است؛ یعنی کار را در یک مقطعی رهاکردن! باید کار را تا آخر ادامه داد. روایتی است که حضرت رسول صلّیاللهعلیهوآله مردهای را دفن میکردند، در چیدن سنگ لحد دقت بسیاری به خرج دادند که کاملاً درست انجام شود. همراهان اعتراض کردند که آقا قبر است دیگر، اینقدر وسواس برای چیست؟ اما ایشان فرمودند هر کاری در زندگی باید درست انجام شود ولو دفن میت باشد.
چه رابطهای بین سازمان بسیج سازندگی و گروههای مردمی خودجوش جهادی وجود دارد؟
ما در سند چشمانداز و در تعیین نقشهی راه سیاستهایی که در ذیل این چشمانداز و نقشهی حرکتهای جهادی به تصویب مراجع مختلف رساندیم، سعی کردیم این حرکت را یک حرکت «ولایی» تعریف کنیم. حرکتهای جهادی جریانی است «ولایی»، «منسجم» و «مردمی». بنابراین عمدهی مخاطبین ما آحاد جوانانی هستند که معتقد به انقلاب اسلامی، دستاوردهای آن و آبادانی کشورشان هستند. پس ما هیچگونه محدودیتی در حمایت از حرکتهای جهادیِ گروههای جهادی به طور مطلق نداریم. هر گروهی که در هر نقطهای از کشور، توانایی فعالیت در این حوزه را در خود میبیند، میتواند اعلام حضور و فعالیت کند. در دستورالعملها، ثبتنامها و در نحوهی واگذاری مسئولیتها که از طریق سایت بسیج سازندگی، سایت جهاد و دیگر روشهای حضوری و غیر حضوری به جوانان اطلاعرسانی کردیم، اعلام داشتیم که همهی جوانان میتوانند حضور پیدا کنند و این اتفاق هم افتاده است.
درباره مأموریت خودتان از رهبر انقلاب خاطرهای دارید؟
من در این چند سال اخیر که مدیریت مجموعهی حرکتهای جهادی بسیج سازندگی را به عهده داشتم، سه مقطع را مشاهده کردهام. مقطع اول مربوط به دورهی راهاندازی بسیج سازندگی در دوران اصلاحات است. در این دوره ما در نحوهی حمایتها از بسیج سازندگی نتوانستیم خیلی موفق باشیم. خاطرهی تلخ این بود که در فرمایشهای رهبری متوجه شدیم واقعاً از عملکرد صورت گرفته رضایت ندارند. مقطع دوم مربوط به دوران پس از راهاندازی بسیج سازندگی بود. در شهریور ۸۴ که خدمت مقام رهبری بودیم، سردار حجازی حدود نیمساعت گزارشی از اقدامات مختلف مجموعهی بسیج مطرح کردند و شاید بیش از صد عنوان از فعالیتهای بسیج را اشاره فرمودند. برای من جالب بود که رهبری بعد از ارائهی گزارش، ضمن تشکر و تقدیر از ایشان فرمودند: «بسیج سازندگی، شما در ردیف کارها ذکر کردید. اما انصافاً بسیج سازندگی، خودش یک شعبه کار عظیم است.» و شروع کردند به گلایه از این بابت که چه کارهایی را انجام ندادهاید. یعنی انتظارات را کاملاً شفاف فرمودند. نکتهی قابل توجه این بود که حضرت آقا در بین صدها عنوان ذکر شده در گزارش اقدامات بسیج، «بسیج سازندگی» را مورد توجه قرار دادند.
مقطع سوم مربوط به چند سال بعد میشود که دوباره خدمت رهبر معظم انقلاب رسیده بودیم، این بار گزارشها را پیشتر کتباً ارسال کرده بودیم و بنده مسئولیت داشتم خلاصهی گزارشها را حضوراً تقدیم کنم. خدمتشان عرض کردم اگر ابهام یا سؤالی در اقدامات ما دارید، بفرمایید تا بنده توضیح دهم. ایشان فرمودند: «نه، من گزارشهای شما را در این چند سال بهدقت خواندهام.» حتی ایشان برای اینکه ما اطمینان بیشتری پیدا کنیم، فرمودند: «این آماری که در فلان جزوه فرستاده بودید، همین مثلاً چند میلیون است؟» در مجموع برای من خیلی جالب بود که سال ۸۴ رهبری ناراضی بودند، ولی خوشبختانه در سال ۸۹ فرمودند: «بسیج سازندگی علاوه بر اینکه میلیونها نفر را منتفع میکند، باعث ساخته شدن جوانها میشود.»
منبع: http://farsi.khamenei.ir/others-dialog?id=23563
راه، آب، برق، مدرسه
گفتگو با مهندس جلیل بشارتی/
به علت واقع شدن دفتر امور مناطق محروم کشور در مجموعه ریاست جمهوری، دیدار با مهندس بشارتی همیشه سختی های خاصخودش را داشت، اما این بار خیلی سریع از هفت خوان گذشتیم و جلسه تقریباً سر وقت آغاز شد.
به جرأت می توان گفت : جلیل بشارتی از جمله کسانی است که تاریخچه و جغرافیای محرومیت زدایی را در سینۀ خود دارند اما وسع وارثین از دریای خاطرات و تجربیات ایشان، پیمانه ایست که تقدیم می کنیم. امید که بتوانیم در دیدارهای دیگر، مباحث آغاز شده را به صورت تخصصی دنبال کنیم.
بشارتی در پایان گفت و گو با وارثین، تأکید کرد: در محرومیت زدایی از جامعه، همۀ افراد باید خود را سهیم بدانند.
لطف کنید برای شروع ،آسیبهای وارد بر روشهای محرومیتزدایی در ایران را بیان کنید.
رفت و آمد به مناطق محروم همیشه این نیست که ما برای آن ها چیزی ببریم و آن ها را از فقر در بیاوریم. طبق سفارش یکی از معصومین، «فقیرها را نباید به خاطر فقرشان تحقیر کرد.» یکی از اشتباهات ما این است که بهواسطۀ برخی از کارهای خود، فقرا را تحقیر میکنیم. من معتقد نیستم که هر آن چه در شهر است برایشان ببریم. این کار، بکر بودن زندگی آن ها را به هم میریزد.
ما نباید آموختههای ناقص خود را به آنان القا کنیم؛ این بدترین نوع تحقیر محرومان است. در حقیقت در بسیاری موارد، این ما هستیم که فقیریم و باید از آن ها یاد بگیریم. الگوی زندگی در روستاهای دورافتاده مشخص است؛ دست از دنیا شستن و قناعت کردن، سادگی و خوشقلبی. در این باره خاطرهای به ذهنم میرسد که بیان آن خالی از لطف نیست:
آذر ماه سال ۱۳۶۵ سیل وحشتناکی در ۵-۶ استان کشور جاری شد که در تاریخ کمنظیر بود. در آن زمان من مسئول ستاد حوادث غیرمترقبه نخستوزیری بودم و مسئولیت دفتر پیگیریهای ویژة نخستوزیری و ستاد سیل به عهدة من بود. وقتی برای بازدید رفتیم، با وضعیت نامناسبی مواجه شدیم. اوضاع بسیار آشفته بود. از جمله مناطق سیلزده، روستاهای بوشهر بودند که ۷۰-۸۰ کیلومتر با دریا فاصله داشتند و آن قدر سیلاب طغیان کرده بود که روستاها زیر آب رفته بودند. در یکی از روستاها، در مدرسهای که روی بلندی ساخته شده بود، در حیاط مدرسه؛ اهالی روستا مقدار نسبتاً زیادی آذوقه برای جبههها جمع کرده بودند و اتفاقاً آن جا زیر آب نرفته بود و همه در آن مکان جمع شده بودند. در این میان پیرمردی بود که با گوسالهاش آمده بود و در مدرسه پناه گرفته بود. نزدیک غروب بالگردی برای نجات آن ها میرود و پیرمرد از رفتن بدون گوسالهاش خودداری میکند – به علت کمبود جا در بالگرد چنین چیزی امکان نداشت – بالاخره خلبان دلش میسوزد و چون جای کافی نبوده، مسافران را میرساند و بعد برمیگردد و پیرمرد و گوساله را میبرد. وقتی نجات مییابند، پیرمرد به خلبان میگوید: من هدفم فقط نجات گوساله بود. نذر کرده ام که هر کس گوساله را نجات داد، گوساله را به او بدهم؛ خلبان در تحیّر از این که یک سیل زدۀ خسارت دیده که خود محتاج شده، تنها دارایی اش را می خواهد هدیه کند.
در روستاهای دورافتاده آدمها راحت از همه چیز میگذرند. این قضیه در شهرها هم مشاهده میشود، اما کمتر. در روستاها همین مسائل کلاس درس است و اگر دقت کنیم میبینیم که ما در مقابل آن ها فقیر هستیم.
در سفر اخیر به زنجان، پیرمردی بود که مشکلات روستا را برایمان مطرح کرد. برای تشکر، کسی به او هدیهای داد. پیرمرد به استانداری رفت که هدیهاش را پس بدهد. باورش نمیشد که هدیه برای او بوده چون به نظر خودش هیچ کاری نکرده است.
به نظر شما برای رفع محرومیت از مناطق محروم چه باید کرد؟
خود ما در دفتر امور مناطق محروم، طبق قانون برنامه اول توسعه، کارهای زیربنایی را سرلوحة اقدامات خود قرار دادهایم. طبق تحقیقات ما، مشکل اصلی روستاهای محروم چهار مورد است: راه، آب، برق و مدرسه. البته در کنار آب، بهداشت هم قرار گرفت که به دنبال آن، خانههای بهداشت، بعدها بهسازی شدند و ما سعی کردیم تمام توان خود را در این زمینه ها به کار بگیریم. در مورد مسائل فردی هم تا آن جا که توانسته باشیم ،ابزار شغل و درآمد را برای روستاییان فراهم کرده ایم که از امدادگری نتیجه بخش تر بوده است. در مقابل دستگاه هایی که زیاد وارد مسائل جزئی شدند بعد از گذشت زمان نتوانستند به راحتی منطقه را از محرومیت خارج کنند و حوزة فعالیت خود را تغییر دهند، چون توقع از آن ها بالا میرود و شاید کار بیشتری هم نتوان کرد. جالب این¬که آقای انواری، رئیس کمیته امداد امام خمینی(ره) هم در مصاحبة شمارة قبل نشریه شما، به این موضوع اشاره کردهاند.
با توجه به توقعاتی که ایجاد شده، چگونه میتوان سنتشکنی کرد و تغییر روش داد؟
ما باید قشر محروم جامعه را توانمند کنیم تا جوانها کار کنند و از کار افتادگان هم زیر نظر افراد توانمند قرار بگیرند و تحت پوشش باشند. البته ما نمیتوانیم آنها را یک مرتبه رها کنیم. یک هواپیما اگر مستقیم وارد فرودگاه شود آتش میگیرد. باید آرامآرام سرعت را کم کند. ما هم باید آهسته پیش برویم.
کاری که کمیته امداد انجام میدهد، خوب و نتیجهبخش است. در کمیته امداد بخشی را باز کردند تحت عنوان «خوداشتغالی» که با طرحها و ابزارکاری که در اختیار دارند و امکان پرداخت وامهای قرضالحسنه، سبب میشوند تا آن ها روی پای خود بایستند و خودکفا شوند. البته این طرح تا زمانی جواب میدهد که ما خواستههای خود را به آنان القا نکنیم بلکه باید آنچه را که خودشان میخواهند دنبال کنیم.
همة فرامین مسئولین ما به عدم غربزدگی تأکید دارند و اصلاً خود ولایت یعنی جلوگیری از القا شدن آنچه که برای ما صلاح نیست یا پرهیز از آنچه که منطبق بر فطرت انسانی نیست. ما باید به خواسته آن ها توجه کنیم و موجبات شهرزدگی آنان را فراهم نکنیم. منظور این که ما نباید عشقی که یک نفر برای زندگی دارد، به هم بزنیم. بهعنوان مثال، ما دلمان بسوزد و بدون هدف بگوییم به هر خانواده وام کلانی بدهیم تا کار کند. در بعضی نقاط این امر باعث میشود که آن ها پول را جایی خرج کنند که باعث دردسر خودشان و حیرت ما میشود. این وامها از روی اخلاص و نیت خیر داده میشود و گاهی از روی ناآگاهی مورد استفاده قرار میگیرد. ما قبل از وام باید ببینیم که کجای زندگی یک نفر میلنگد و در واقع این وامها را در جهت نیازها و رفع گره زندگی آن ها هدایت کنیم. ما باید روی روستاهای مناطق محروم یک جهاد فرهنگی راه بیاندازیم تا زندگی بکر آن ها حفظ شود. باید هماهنگ با آن ها حرکت کنیم و نیازهایشان را با کمک خودشان برآورده سازیم. باید امکاناتی را فراهم کنیم که از مهاجرت روستاییان به سمت شهرها برای پیدا کردن شغل و درآمد جلوگیری شود.
یکی از تغییرات به وجود آمده، حجم وسیع سفرهای استانی آقای رئیس جمهور است. با این که رؤسای قبلی جمهور هم زحمت های زیادی کشیدند اما این دولت توجه بسیار ویژه به مناطق محروم داشته است که خوشبختانه ثمرات مفیدی داشته و مورد تشویق و حمایت مقام معظم رهبری هم قرار گرفته است.
به نظر شما گروههای دانشجویی با چه نوع عملکردی، در حوزه محرومیتزدایی موفقتر خواهند بود؟
اگر گروههای دانشجویی بحث آموزش را بهطور جدی دنبال کنند نتایج بسیار خوبی را در بر خواهد داشت. البته دانشجویان در زمینة کارهای عمومی هم موفق نشان دادهاند.
در اینجا باز هم تأکید میکنم: اگر ما وارد زندگی شخصی آن ها شویم و خواستههای خودمان را القا کنیم، آن ها را با مشکل روبهرو خواهیم کرد. چون ما همیشه در منطقه نیستیم تا آموزش دهیم و مسائل را پیگیری کنیم واین سبب می شود که آن ها چشمبسته تابع زندگی شهری شوند و این برای دوام روستاها مضر است. اصلاً در روستاها برخی کارها نباید انجام شود و آن ها باید با همان شیوة خودشان زندگی کنند.
یعنی اقدامی در این زمینه صورت نگیرد؟
من چنین چیزی نمیگویم. به عنوان مثال در برخی مناطق اگر مردم محلّی درخواست و تمایل شدید به زندگی در کپر دارند، از مهندسین و کارشناسان محترم بنیاد مسکن بخواهیم تا بناهای جدید و سازههای معماری را براساس همین کپرها طراحی نمایند(شاید بشود نوعی عایق مشبک به شکل کپر در سازۀ جدید طراحی کرد که محکم تر از کپر در مقابل باد و باران و شرایط خاص جوّی باشد البته با همان روح زندگی سنتی در کپر اما با سطح بهداشتی خوب). مشکل این جاست که ما وقتی در هوای گرم به جای کپر برای آن ها اتاقهای آجری با سقف بتنی درست کنیم؛ در گرما هم خودمان و هم آن ها را به دردسر میاندازیم. چون در اینصورت باید به خاطر هوای گرم و شرجی یک کولرگازی هم تعبیه کنیم. بعد مصرف برق بالا میرود. بعد باید به دولت بگوییم، تخفیف بدهد و دوباره وابستگی…
به اعتقاد من، هویت روستا و مردمش باید حفظ شود. بهعنوان مثال، روستایی بین قزوین و گیلان وجود دارد به نام «انبوه» که در آن جا همة خانمها لباس یک شکل میپوشند و اگر کسی به هر دلیلی به شهر عزیمت کرده باشد، هنگام بازگشت و قبل از ورود به روستا، باید لباس شهر را درآورده و لباس مخصوص روستا را بپوشد. این یکی از مصادیق حفظ هویت است. در آن جا همه باغ انار دارند و تا روز ۲۵ مهر ماه که روز جشن انار است، هیچ کس انار نمیچیند و در آن روز خاص همه اهالی هر جا باشند – حتی در شهرهای دیگر – دور هم جمع میشوند و بعد از برپایی جشن، همه با هم و طی مراسم خاص شروع به برداشت محصول میکنند. آن ها فرهنگ و هویت خود را حفظ کردهاند.
چرا در برخی مناطق محروم بودجۀ کافی در اختیار افراد قرار میگیرد، اما بحث خوداشتغالی به نتیجه نمیرسد؟
اگر ما با توجه به روحیه و علایق خود آن ها، ایجاد اشتغال کنیم، انگیزة کافی بهوجود میآید و در اینصورت است که شغلها ماندنی میشوند.در بسیاری موارد که دفتر مناطق محروم از طریق قرض الحسنۀ اشتغال روستایی که اخیراً بر عهدۀ صندوق مهر امام رضا(ع) قرار داده شده، مسائل را پیگیری کرده، نتیجۀ خوبی داده است.
در زمینه خوداشتغالی پیشنهاد و راهکاری دارید؟
به عقیدة من، ما نباید همه را به تحصیلات دانشگاهی وادار کنیم. آن ها که نخبه هستند و خودشان دوست دارند، ادامه تحصیل دهند و باقی افراد که تمایلی به تحصیل ندارند، به کارهای دیگر بپردازند. بهعنوان مثال، هنرستانهای فنی و حرفهای تأسیس کنیم و آن ها را آموزش دهیم تا کشاورزی، دامداری، آبیاری و… روستای خود را مکانیزه کنند تا از این طریق، روستاییان خودشان بتوانند مسائل روستا را حل کنند. ما کلاس فنی آن ها را بالا ببریم تا در رشتة خودشان فکور شوند. اگر همه را وادار کنیم تا بیشتر درس بخوانند و وارد دانشگاه شوند، کم پیش میآید که دوباره به روستا برگردند و در نتیجه کمکم در روستا فقط مسنترها میمانند که آن ها هم بر اثر گذشت زمان از بین میروند و خود به خود روستا خالی میشود و آن وقت مشاهده میکنیم که در یک جا طبیعت بکر و زیبا وجود دارد اما خالی از سکنه و در چشم برهم زدنی دیگر روستایی باقی نمیماند.
من نمیگویم دانشگاه بد است، اما نباید مدرکزده شویم. نباید همه را به زور، عالم کنیم چرا که در این صورت، کیفیت در خروجی دانشگاه پایین می آید. در صورتی که می توانیم افراد را با سواد حداقل و مناسب، در حدّ تکنسین های محلی، در حرفه های مختلف و برای همان روستا پرورش دهیم و با فرهنگ سازی موج بی هدف حرکت به سوی مدرک بالا را اصلاح کنیم که برای همه ارتقاء مدرک تا دکترا، انگیزه کاذب ایجاد نکند بلکه فقط افراد دارای استعداد و توانایی، برای کسب مهارت بالاتر و در حد نیاز واقعی کشور، پرورش یابند. قرار نیست همه دکتر، مهندس شوند. جالب است برایتان بگویم که در یکی از سفرهای استانی رئیس جمهور، در یکی از روستاهای محروم، به یک مدرسه سر زدیم. در آن جا همۀ شاگردان میخواستند دکتر شوند فقط یک نفر گفت: من میخواهم رئیسجمهور شوم!
توصیه من این است که شما در دانشگاه روی این مسائل کار کنید. مثلاً تا کی باید برای بنّایی و حفر قنات نیازمند افغانی ها باشیم؟
میخواهم خارج از بحث نکتهای را بگویم: ارتباط با جوانان پاک و متدین دانشگاه به ما انرژی میدهد. جوانهایی که با انگیزه به مناطق دورافتاده سفر کرده و یا وقت خود را صرف کمک به محرومان میکنند، بسیار ارزشمندند. چرا که این دانشجویان هنوز آلودۀ زرق و برق دنیا نشدهاند و روحیۀ مادّیگری در آن ها رسوخ نکرده است.
یکی از کارهای شما باید این باشد که انگیزۀ کار برای محرومان را فراهم کنید. یعنی دانشجویان دغدغهمند را دور هم جمع کنید و باورهای آنان را بعد از فراغت از تحصیل بررسی کنید. من در روستاهای دورافتاده فراوان دیدم، افرادی را که حاضر بودند از همۀ دارایی خود بگذرند و این برخاسته از نهایت معرفت انسانی است. شاید برخی از آن ها سواد و مدرک بالا نداشته باشند اما هر چه از آن ها برمیآید صداقت و پاکی دلشان است. دریافت آن ها از هستی خیلی بیشتر از ماست، اما نمیتوانند بیان کنند. انسانی که در جامعه قرار بگیرد و با حوادث تغییر کند، صداقت لازم را از دست میدهد و کار شما این است که روی دانشجوهایی که دغدغۀ محرومین را دارند کار کنید و انگیزههایشان را تازه نگه دارید تا در چرخۀ حوادث روزگار دستخوش تغییر نشوند. شما باید روی فرهنگ کار کنید و نگذارید فقرا تحقیر شوند. در راستای کمک به محرومین، روی فرهنگ کار کنید.
بهعنوان مثال، همین نشریه به نوعی فرهنگسازی است و با همین مقولات میتوان رشد کرد. ما نباید همه مسائل را به دولت معطوف کنیم. در امر محرومیتزدایی از جامعه، همۀ افراد باید خود را سهیم بدانند و باید فرهنگسازی شود که این خود به نوعی، پشتیبانی از نظام، رهبر و دولت است.
از وقتی که در اختیار ما قرار دادید سپاسگزاریم.
امیدوارم که در فعالیتهای خود موفق باشید، من از این جلسه لذت بردم و امیدوارم که جلسات دیگری هم با حضور دانشجویان ترتیب داده شود و زمینۀ ارتباط ما با دانشگاه بیش از پیش فراهم شود.
«خط فقر» یا «حد کفاف»؟
دکتر انواری – سرپرست کمیته امداد امام خمینی (ره) تابستان ۱۳۸۷
طبقهی هفتم ساختمانِ نوسازِ کمیته امداد در منطقهی سوهانک تهران از مرکز شهر با ترافیک معمولِ وسطِ روز بیش از یک ساعت تا اینجا راه است. کمی دیر رسیدیم و برای جبرانش مقداری معطل شدیم. گفتوگوی ما با حاج آقا انواری در حضور مسئول روابط عمومی کمیته امداد آقای طباطبایی انجام شد و کمی بیش از یک یک ساعت و نیم به طول انجامید. آنچه در ادامه میآید بخشهایی از این مصاحبه است که ارتباط پیشتری با موضوع فقر و محرومیت داشت. از قسمتهای دیگر این مصاحبه در شمارههای آیندهی مجله استفاده خواهیم کرد.
وارثین: در ابتدا از وقتی که به نشریه وارثین اختصاص دادید تشکر می کنیم. نشریه ی دانشجویی که قرار است در حوزه تخصصی محرومیت زدایی فعالیت کند…
انواری: کاری که شروع کردید و نگاه به این مقوله بسیار خوب است. چون مسایل ریشهای ما و مبانی نظری آن ها، بین کتابها باقی مانده و کار جدی عملی و به این سبک در ارتباط با محرومین کمتر انجام شده است.
به عنوان شاهد و مثال، تفکر رفع محرومیت و کاهش آلام دردمندان، در تفکر، اراده و تصمیمات مسئولین نظام کاملاً جاری است. اما وقتی به لایههای پایینتر اجرایی میرسیم، رفتارها نشان میدهد که بصیرت کافی وجود ندارد و این نگاه جا نیفتاده که مسئولین ردههای مختلف مسئول حل نیازهای همه ی مردم هستند. این مسئله ی بی توجهی در مواجهه با محرومین در زندگی آنها بحران ایجاد میکند و محرومین از این نگاه ضربة شدیدتری میبینند. اگر این مسئله درست حل نشود تبدیل به زخمی بزرگتر میشود و در آینده نیاز به سرمایهگذاری بیشتری هست. حالا اینکه چهطور میشود این تفکر را گسترش داد و یک آموزش وسیع اجتماعی به راه انداخت و یک رفتار هدایت شدهای را به طرف حل معضلات محرومین، کاری جدی است که ما فکر میکنیم بعد از گذشت سه دهه از انقلاب نیاز به کار جدیتری هست.
وارثین: بهعنوان سرپرست کمیته و بهعنوان یک صاحبنظر، چه تعریفی از فقر دارید و فقیر را چه کسی میدانید؟
اگر ریشهی محرومیت را در منابع اسلامی استفاده کنیم تعریفی که از فقیر میشود این است: کسی که ستون فقراتش شکسته باشد (تعبیر معصوم) یا اینکه فقیر کسی است که قدرت دفاع از حق خودش را ندارد. یا فقیر کسی است که بر استعدادهای خدادادی خویش واقف نیست. فقیر آشفته است و خشمگین. اگر بخواهیم ببینیم بر اثر چه چیزی این اتفاق میافتد؟ باید بگویم: ما به این رسیدیم که یک هستهی اصلی وجود دارد که اگر به آن پرداخته نشود باقی مسائل را تحتالشعاع قرار میدهد. و آن هم اینکه خداوند انسان را عزتمند، با کرامت و زیبا آفریده. زیبایی انسان بهگونهای است که خداوند خودش هم تحسین میکند (فتبارک الله احسن الخالقین) این زیباییها وقتی مخدوش شود باقی اتفاقات رخ میدهد. آنجا که عزت و کرامت انسان به مخاطره میافتد آن جایی است که این ستون فقرات خم میشود و نمیتواند بایستد. همهی ما مبتلا به نوعی نداری هستیم. همهی مسائل و نیازهایی که ما در زندگی داریم تأمین نیست. اما چرا خم نمیشویم؟ کمر جایی میشکند که ما تحقیر میشویم. ما را به حساب نمیآورند. باز اینجا هم روایت داریم از امام علی(ع): «کسی که دچار فقر میشود وجههی اجتماعیاش مخدوش میشود.» من مثالی میزنم:
شما دو خانواده را در نظر بگیرید: دو خانواده با سطح اقتصادی متوسط به پایین (خانوادهی نیازمند آبرومند) سرپرست خانواده کار میکند منتها امورات خیلی نمیگذرد. بچهها هم درس میخوانند. این دو خانواده همسایه هستند. مرد یک خانواده شهید میشود و مرد دیگر از بالای نردبان میافتد و میمیرد. چهطور است که خانوادهی شهید سر حال و بانشاط زندگی میکنند. بچهها رشد میکنند، زنی که سرپرست خانوار است بسیار شیردل است و در مقابل خانوادهی دیگر روزبهروز پژمردهتر میشود. چه اتفاقی افتاده؟ فقرشان که یکی است! نیازشان که یکی است!
خانواده شهید را ما از نگاه اجتماعی بهعنوان یک ارزش تلقی میکنیم و در واقع انرژی مثبت را به خانواده تزریق میکنیم. این خانواده بانشاط است با اینکه نیاز هم دارد. خانهی این خانواده محل رفت و آمد و احترام مردم است. بچهها تحت محبت قرار میگیرند. اما خانوادهی دیگر روزبهروز از وضعی که داشته کاهش پیدا میکند. این خانواده دیگر هویت خودش و اعتمادبهنفس خودش را از دست میدهد. این وضعیت مثل مقاومت بدن بزرگترها در برابر میکروب نسبت به بدن اطفال در برابر میکروب است. اگر بدن ضعیف شود، هجوم میکروبها بر آن غلبه میکند. اگر ما عزت را به عنوان ثبات و پایداری و استحکام معنا کنیم، ما با نگاه تحسینآمیز به خانواده شهید او را تقویت میکنیم تا مشکلاتش را حل کند. اما خانوادهی دیگر را با تحقیر و حذف به جایی میرسانیم که مسائلی را که تا دیروز خودش میتوانست حل کند دیگر نمیتواند به راحتی حل کند. بچه سر کلاس کم میآورد. درگیری بین خانواده زیاد میشود و در نهایت به بزه گرایش پیدا میکند. و در مقابل فرزند خانوادهی دیگر روزبهروز به ترفیع گرایش میکند.
آدمهایی که به ما مراجعه میکنند اینطور نیست که دائم از ما مطالبه معیشت و مسائل مادی داشته باشند. در این افراد بحث کرامت مخدوش شده. باید تحویل گرفته شوند.
بخشی از آنها وقتی مورد توجه قرار میگیرند و مسائلشان پیگیری میشود و رو به حل شدن میرود، دیگر به ما فشار نمیآورند. آنها فقط میخواهند مورد توجه قرار بگیرند.
این در زندگی معمولی ما هم کاملاً مشهود است. وقتی فرزندی مورد توجه پدر و مادر قرار بگیرد از عهدهی درس و اجتماعیشدن برمیآید. حتی دختری که از خانواده جدا شده و ازدواج میکند اگر از اعتمادبهنفس کافی برخوردار باشد بهراحتی میتواند با خانواده جدید تعامل داشته باشد؛ در غیر اینصورت دائماً درگیر خواهد بود و مرتب نزاع میکند. این چیزی است که ما فکر میکنیم باید به آن بها داده شود و سرمایهگذاری شود.
وارثین: شما با چه ملاکی خانوادهای را تحت پوشش قرار میدهید و با این تعریف شما چهطور میشود میزان فقر افراد را سنجید و آنها را تحت پوشش قرار داد؟
انواری: خانوادههایی که ما با آنها ارتباط داریم، یا خودشان مراجعه میکنند یا کسی آنها را معرفی میکند و یا ما خودمان آنها را شناسایی میکنیم؛ این کانال ورودی ماست.
اینها خانوادههایی هستند که سرپرستی برای تأمین مسائل اقتصادی ندارند. خودشان توانایی لازم را برای تولید ندارند و فرزندان از نظر تغذیه، بیماری و سرپناه با مشکل مواجه هستند. سیستم مددکاری ما ابتدا تفکیک میکند که نیاز اصلی هر خانواده چیست.
فاز اولِ کار ما ایجاد آرامش است و بعد بهصورت اورژانسی پرداختن به مسائل مهمتر از نظر تغذیه، درمان، تحصیل و ازدواج.
در فاز دوم ما روی اندیشه و ذهن فرد کار می کنیم. روی گذشته و زندگی فرد. برخی افراد تصور می کنند که ما فقیر آفریده شدهایم. خب در اینجا کار اصلی ما سرمایهگذاری روی ذهن است. چون در این افراد نرخ امید به زندگی به صفر میل میکند. در واقع ما این بخش را جزء توانمندسازی فرهنگی و اعتقادی میگذاریم. یعنی باید بتوانیم آنها را از جهل (بیسوادی یا بینش پایین) بیرون بیاوریم. ما به دنبال ایجاد این بینش هستیم تا مسائل اعتقادی و اخلاقی و آگاهی آنها را ارتقاء دهیم.
در فاز سوم استعدادیابی و استفاده از توانمندیها و بارور کردن آنها مد نظر است. یعنی سنجش استعدادها و سرمایهگذاری و بارور کردن و به تولید رساندن این استعدادها؛ منهای از کار افتادگان و معلولین که نمیشود این کار را انجام داد. اما افراد دیگر در مرحلهی توانمندسازی قرار میگیرند. بچههایی که تحصیل میکنند با تعریف یک بازهی زمانی در ردهی توانمندسازی قرار میگیرند. گروه دیگر زنان سرپرست خانوار هستند که بایستی استعدادیابی شوند و سرمایهگذاری آموزشی شوند. البته با یک تبصره که این زن را نباید از فرزندانش دور کرد. چون در این صورت ما باید سرمایهگذاری دیگری بکنیم تا این بچههای رها شده را بیابیم و کنترل کنیم. اصل باید بر انسجام خانواده باشد نه از هم پاشیده شدن. وظیفه ما حفظ شیرازهی خانواده است.
باقی، بچههایی هستند که فارغالتحصیل شدهاند یا تمایلی به ادامه تحصیل ندارند. این بچهها کارآموزی میکنند و سرمایه در اختیارشان قرار میگیرد، مراقبت کارشناسی میشوند تا به تولید برسند. زمانی که به تولید رسیدند باید وامی که گرفته اند را بازپرداخت کنند.
وارثین: هدف از این اقدامات سه مرحلهای چیست؟
انواری: در تمام این مراحل این دید وجود دارد که اعتمادبهنفس تقویت شود. مثلاً یکی از کارهایی که انجام میدهیم و ممکن است به چشم نیاید این است که:
در اعیاد و مناسبتها در خانهی فرد نیازمند و فقیر یا کسی که مورد بیتوجهی اجتماعی است مراسم جشن و روضه میگذاریم. هزینهی این روضه را ما میدهیم، اما میزبانی با آن فرد است
و همین سبب میشود که فرد مرکز توجه قرار گیرد و ما میخواهیم اعتمادبهنفس او را تقویت کنیم که او روی پای خودش بایستد. چون در این صورت ما دیگر نیاز به سرمایهگذاری مالی کلان نداریم. اما بعضیها هستند که با وجود سرمایههای کلان هم از عهدهی کار خود برنمیآیند. پس بنابراین ما در ورودی یک فیلتر انجام میدهیم، آسیب را مشخص میکنیم، سرمایهگذاری اول در کاهش این التهاب است و آرامش و ثبات به هر شکل. حالا ممکن است در بخش مالی باشد یا موارد دیگر نظیر: جلسات مشاوره که ممکن است در این مرحله حل شود. اما اگر عمق قضیه بیشتر باشد ممکن است فاز بازسازی فکری – روانی و بازسازی جسمی هم وجود داشته باشد. فاز بعدی هم فاز توانمندسازی حرفهای است. یعنی ما در هر بخشی هم که فعالیتی را آغاز میکنیم یک هدف دنبال میشود و آن هم اینکه هستهی مرکزی ضربهپذیر شده، ترمیم شود؛ به شکلهای مختلف. مثلاً ما برای دخترانی که در این بین قرار دارند و میخواهند ازدواج کنند، کلاسهای قبل از ازدواج داریم تا در این مرحله کم نیاورند. بعد آموزشهای بعد از ازدواج داریم در زمینههای مختلف، از همسرداری و تدبیر منزل گرفته تا مسائل بهداشتی و غیره. تقریباً آمار طلاق در این خانوادهها شاید کمتر از نصف میانگین کشور باشد، تقریباً میل به صفر دارد.
وارثین: سازمان ملل به عنوان نهادی که سعی دارد وضعیت زندگی را بهبود ببخشد یکسری اهدافی را در برنامه توسعه هزاره دارد که مثلاً تا سال ۲۰۱۵ جمعیت فقرا کاهش یابد و تعریفی دارد مبنی بر اینکه ما به کسی فقیر میگوییم که روزی کمتر از یک دلار درآمد داشته باشد. یعنی یک نگاه کمی و مادی وجود دارد. آیا شما چنین نگاهی را قبول دارید و آیا وضعیت ما با نگاه جهانی مطابقتی دارد؟ ما میخواهیم نظر شخصی خود شما را بدانیم.
انواری: این بحث شما به این برمیگردد که ما انسان را یک بعدی نگاه کنیم یا چند بعدی. در نگاه مادی به انسان، شاخصِ ما، شاخص مادی میشود و این شاخص میگوید که یک دلار آدم خوبی است و نیم دلار آدم بدی است. من خودم خط فقر را به این شکل نمیتوانم پذیرا باشم. اصلاً خود خط فقر بار منفی دارد و تا به حال به آن فکر نشده. آنچه که ما در اسلام و طبق روایات بسیار داریم
«حد کفاف» است؛ که نگاه حد کفاف ناظر بر شاخصههای غیرمادی هم هست. همین کرامت انسانی یک شاخص است. من در روایاتی دیدم که اسلام به خانوادهای که قدرت این را نداشته باشد که از عطر و لباسهای تمیز استفاده کند و استحمام مرتب داشته باشد فقیر می گوید و یا چیزهایی از این قبیل. در تعبیر قرآنی سه فاکتور برای یک خانوادهی سالم ذکر میشود که شامل: سکینه (آرامش)، مودّت و رحمت میباشد (سوره روم، آیه ۲۱).
بحث دیگر این است که انسان در نگاه اسلامی به کجا میخواهد برود؟ میخواهد سیر الی الله داشته باشد و مقام خلیفگی خداوند را داشته باشد؛ پس باید از آرامش برخوردار باشد. ما به خانوادهای روستایی که نگاه میکنیم بضاعت چندانی ندارد. ولی از آرامش برخوردار است. تبادل عاطفه در بین اعضای خانواده صورت میگیرد و دوستی و مودت به چشم میخورد. گذشت از بزرگترها نسبت به کوچکترها جاری است و خداوند میخواهد که این خانوادهی کوچک به هم پیوسته باشد.
نمونهی بارز برای ما زندگی فقیرانهی امیرالمؤمنین و حضرت زهرا است که روابط مستحکم و عاطفی مابین زن و مرد و والدین و فرزندان کاملاً مشهود است و باید الگوی ما باشد.
وارثین: اگر ممکن است در مورد «حد کفاف» بیشتر توضیح دهید.
انواری: حد کفاف در واقع بین فقر و غناست. هدایتهایی که در تعالیم اسلامی داریم این است که اصلاً قرار نیست داراییهای فرد به حدی برسد که طغیان کند. میخواهد با بحث انفاق و زکات و صدقه او را نگه دارد. اسلام از این طریق میخواهد «نگاه به خود» تبدیل شود به «نگاه به دیگران». اسلام میگوید فرد باید در حد نیاز مصرف کند و مابقی را ببخشد. ما در آیات قرآن بسیار داریم از جمله:
«اَنْفِقوا مِمّا کَسِبْتُمْ» از آنچه کسب میکنید انفاق کنید. ما فکر میکنیم که نیازمندان محتاج اغنیا هستند. در حالی که عکس این قضیه صدق میکند. طبق کلام امام حسین(ع) که میفرمایند: نیاز مردم به شما از جمله نعمتهای خداست بر شما، مبادا که از این نعمت ملول شوید.
حد کفاف حدی است که فرد به تأمین نیازهای اساسی خود بدون دغدغه برسد و در واقع زمینهی رشد و تعالی او هم تأمین شود. یعنی باید مسائل رفاهی او بهگونهای باشد که مثل بقیه امکان مسافرت تفریحی داشته باشد. بتواند از مهمانان خود پذیرایی کند و از نظر مسکن، درمان دغدغههایی را که جهان امروز را دربرگرفته و نمیگذارد فرد به مسائل معنوی خویش بپردازد، نداشته باشد. حالا نمیتوان گفت این حد یک دلاری است. این حد در روستا به یک شکل، در شهر و… در هر جایی به شکلهای مختلف است و تعاریف متفاوتی دارد. اصل این نیست که هر کس یک دلار داشت در هر جای جهان مشکلش حل میشود. اصل این است که بتواند این فضا را ایجاد کند. حد کفاف برای زوجی که تازه ازدواج کردهاند یک حدی است و برای خانوادهای که پدر و مادر معلول دارد بهگونهای دیگر تعریف میشود. ما فکر میکنیم در این باب باید سرمایهگذاری کنیم و از حوزههای علمیه مطالبه کنیم تا به ما کمک کنند.
وارثین: در این صورت کار برای کمیته سخت میشود. چون این تعریف طیف وسیعی را در برمیگیرد. کمیته تا کجا جلو میرود و وظیفهی کمیته تا چه حد تعریف شده؟
انواری: این مسأله فقط وظیفهی کمیته نیست. فرض ما بر این است که در کمیته سرمایهگذاری کنیم روی آسیبهایی که دارد خانواده را متلاشی میکند. همه ما در زندگی دچار آسیب هستیم. اما باید موارد اورژانس را یافت. ما باید اولویتهای مراجعین را تشخیص دهیم. باید ببینیم چه چیزی کمر مراجعهکننده را شکسته. ما بعد از شناخت اولویت و با توجه به توانمندیهای خود عدهای را جدا میکنیم. ما روی چیزی سرمایهگذاری میکنیم که دارد فرد را از پا درمیآورد. به اضافهی اینکه، شخصی که مراجعه میکند و توانمند است باید کار کند. یعنی ترویج فرهنگ کار. ما سرمایه میدهیم و میگوییم کار کن و تولید کن؛ در واقع توانمندسازی. این باید نگاه کلی جامعه باشد ما از عهدهی بخش کوچکی برمیآییم. در مورد بنگاههای کوچک زود بازده هم باید بگویم: ما الان آمادگی داریم که در حد وسیع تولید کار داشته باشیم. منتها سیستمهایی که باید اعتبارات را تأمین کند همراهی نمیکند. ما باید فرهنگ کار را توسعه دهیم.
وارثین: اگر تعریف شما از محروم و فقیر را بپذیریم، آن گاه مناطق محروم چگونه تعریف میشوند و چگونه شناسایی می شوند؟
انواری: مناطقی که به عنوان مناطق محروم میشناسیم از دو حالت خارج نیستند:
اول مناطقی که از تجمع و مهاجرت محرومین به یک نقطهی خاص ایجاد شده است. مثل حومه و حاشیهی شهرهای بزرگ، که طبیعتاً بحثهای کلان کشوری را شامل میشود که با توسعهی امکانات در کلیهی نقاط و ریشهیابی علل مهاجرت باید ساماندهی شود.
در مرتبه دوم مناطقی محروم به حساب میآیند که به نوعی درگیر فقر طبیعی هستند. طبیعت در بسیاری نقاط باعث محرومیت میشود. راه های صعب العبور، خشکسالی، اقلیم نامساعد برای کار و تلاش، پراکندگی روستاها و … همه از عوامل طبیعی فقر و محرومیت به حساب می آیند.
در برخورد با مناطق محروم ما به دنبال سرمایه گذاری بر روی منطقه هستیم. کمک به تأسیس زیرساختهای حیاتی، جاده، کشاورزی، درمان و بهداشت، آموزش و…
وارثین: بهعنوان سؤال پایانی، بفرمایید نگاه و برنامهی کمیته برای آینده چیست؟ یا به تعبیر دیگر ما تا چه زمانی به کمیته امداد نیاز داریم؟
انواری: بحث خوبی را مطرح کردید.
ما در چشمانداز کمیته امداد به دنبال توسعهی سنتهای حسنهی اجتماعی هستیم.
اگر به گذشته برگردیم میبینیم که در محلات شهری و روستایی ما دستگیری از ضعفا، سرکشی به یتیمان و افراد بیبضاعت رسم بوده و همسایهها از احوال هم خبر داشتند. آنهایی که وضع مالیشان بهتر بوده، حتی با وجود کمبودهای خودشان، حواسشان به زیر دستان و محرومین بوده است. ما به دنبال احیای این سنت ها هستیم تا همگرایی اجتماعی ایجاد کنیم. هدف ما صرفِ کمک به محرومین نیست و نزدیکی هر چه بیشتر اغنیا و فقرا برایمان مهم است. بُعد انسانی مسئله مهم است، نه بُعد مالی. از سیاستهای کمیته امداد این است که افراد به مرتبهای برسند که با یکدیگر تشریک مساعی داشته باشند و همدلی در میان مردم ایجاد شود. هنوز هم میبینیم که خیلی از افراد در ایام خاص (مثل ایام عزاداری محرم یا جشن های شعبانیه) به محله های قدیمی خودشان می روند و دوست دارند این روزها را در حال و هوای زندگی قدیمی خود باشند. «امداد محله» یکی از طرح های ماست تا همین سنتهای محلات مختلف و این بازگشت به گذشتهی مثبت را احیا کنیم. میخواهیم به جایی برسیم که افراد یک محله، خودشان نگران هم باشند و البته کمیته هم تا آنجا که بتواند کمکهایی انجام میدهد.
از دیگر سیاستهای ما، توسعهی فرهنگ کار است. این نگاه وجود دارد که افراد توانا شوند و از چرخهی فقر خارج شوند. به جایی برسیم که افراد توانایی برآورده کردن نیازهای خودشان را داشته باشند و روی پای خودشان بایستند. در پی توسعهی فرهنگ کار، اعتمادبهنفس ایجاد میشود و افراد با توجه به اعتمادبهنفس، از عهدهی زندگی خودشان برمیآیند و استعدادهایشان را بروز میدهند و بهعنوان تولید کننده در عرصه اجتماع ظاهر می شوند.
وارثین: مجدداً از شما به خاطر حوصله و همکاریتان تشکر میکنیم.
انواری: خواهش میکنم. در پایان باید بگویم مرکز پژوهش کمیته امداد الان آمادگی دارد تا برای انجام طرح های پژوهشی و پایاننامههای دانشجویان در موضوعات مرتبط با توانمندسازی و حمایت از محرومان همکاری نماید و از دستاوردها، نتایج و محصولات این پروژه ها استفاده کند تا انشاءالله همه از ثمرهی آنها بهرهمند شوند.